معنی نویسنده فرانسوى طاعون

حل جدول

نویسنده فرانسوى طاعون

کامو


نویسنده طاعون

کامو


نویسنده فرانسوى

آلبر کامو

ژید

شاتوبریان


طاعون

بیماری موشی

فارسی به عربی

طاعون

طاعون

عربی به فارسی

طاعون

افت , بلا , سرایت مرض , طاعون , بستوه اوردن , ازار رساندن , دچار طاعون کردن

لغت نامه دهخدا

طاعون

طاعون. (ع اِ) مرگامرگی. ج، طواعین. (منتهی الارب). شآمت و مرگ عام. (لطایف). || وبا. (دهار). داءالشوکه که مرضی است الیافی عام و کشنده. || دبل. زقمه. (منتهی الارب). || مجازاً شعرا آن را به معنی تلخ و طاعون و طاعونی را به معنی تلخی به کار برده اند:
آن را که نوش و شهد و شکر بودی
امروز زهر و حنظل و طاعونی.
ناصرخسرو.
جیحون خوش است و بامزه و دریا
از ناخوشی و زهر چو طاعون است.
ناصرخسرو.
به یکی جاهل اگر بیم کند نوشت
نوش کی گردد آن شربت طاعونی.
ناصرخسرو.
لفظ طاعون در فارسی گاه بصورت مصدر مرکب استعمال شود و در حالی که (لازم) باشد با مصدر گرفتن و چون متعدی بود با مصادر زدن و رسیدن به کار رود: فلانی طاعون گرفت (لازم). فلان را طاعون زد یا طاعون رسید. (متعدی). || جوش. بثره ای باشد کوچک، مانند باقلا سرخ یا سیاه با سوزش بسیار. (غیاث از بحرالجواهر). بثره ای باشدبقدر کُنار صحرائی با کبودی و سوزش و تب وبائی لازم اوست. (غیاث از حدود الامراض). || ورمی بودکه در خصیه یا پستان یا بغل یا بن ران واقع شود، ازماده ای سمی که عضو را فاسد کند و قی و غثیان و خفقان همراه آن بود. (غیاث از کفایه منصوری). هر آماس که در گوشت نرم افتدی. چون گوشت پس گوش یا در گوشت غددی چون پستان و خایه و گوشت بن زفان یا در جایگاهی فراخ چون بغل دست و بیغوله ٔ ران، آن را طاعون گویند. پس اتفاق بر آن کردند که طاعون آماس گرم را گویند که در جایها افتد. و حرارت و سوزانیدن آن از اندازه بیرون بود. و ماده ٔ آن مستحیل گشته باشد. و همچون زهری شده و عضو را تباه کند. و رنگ او رنگ حوالی او بگرداند، و مضرت آن بطریق شریانها به دل باز دهد، و خفقان و غشی آرد، طاعون آن را گویند. علامتها: آنچه در گوشت پس گوش و در بغل و در پستان افتد کشنده باشد از بهر آنکه به دماغ و به دل نزدیک بود و آنچه رنگ او سرخ بود یا بزردی گراید سلیم تر باشد و آنچه بسیاهی گراید سخت بد باشد. و طاعون اندر هواهای بد و سالهای وبائی و اندر شهرها که آنجا بیشتر بود بسیار افتد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). طاعون، بالیونانیه کل ورم یظهر للحس ثم حصص بالحار القتال السریع التعفن. الکائن فی نحوالمراق والمغابن و یطلق علی الوباء للتلازم الحاصل بینهما غالباً و الا فبینهما عموم و خصوص و جهیان و هوفی الحقیقه بثر کالباقلا فازید مادته الدم المتعفن و فاعله الحراره الناریه و صورته شی ٔ مستدیر ینزف الدم و الصدید و غایته ازهاق النفس و شره ما فی الابط الشمال لمجاورته القلب فالفخذ الایمن فالابط الایمن فالفخذ الایسر، فالعنق علی الاصح. و قیل آلاباط شر من الفخذین هذا من حیث المکان و من حیث الزمان ما کان عند زیاده الدم و هیجانه و ذلک فی الایام الربیعیه و لو فی الخریف و من حیث اللون الاسود الکمد فالاخضر فالاصفر فالاحمرو متی قارنته حمی و اختلاط عقل و تواتر فی النفس و النبض فمهلک لامحاله لان الکیفیه الردیئه قداتصلت بالقلوب و اسرع الناس هلاکاً به الاطفال فالاغراب خصوصاً نحوالزنجی والهندی لضعف المزاج بکثره التحلیل فالدموی فالصفراوی و ندر فی السوداوی و هو وبائی فی الاصح من العامه و حقیقته اجتماع بخارات عفنه تصعد بالامطار فی الازمنه الصیفیه و اسبابه حکمیه کثره الرطوبه و الحراره و یبس الشتاء و کون السنه ربیعیه و کثره الملاحم فیعفن الهواء بدم القتلی فیلقی فی الحیوان و الثمار و المیاه و تؤکل فیفسد الدم و تجمعه الی المواضع الرخوه خراجاً ان اشتدت الرطوبه و الافنفاطات نزافه. (داود انطاکی ص 152).
- روی چون طاعون داشتن و روی چون طاعون کردن، کنایه از ترشروئی که شعرا در شعر به کار برده اند:
آن کنی از بیهشی کز شرم آن گر بررسی
وقت هشیاری ز انده روی چون طاعون کنی.
ناصرخسرو.
زهد چبْود؟ هر چه جز حق روی از آن برتافتن
زهد نبود، روی چون طاعون و قطران داشتن.
سنائی.

فرهنگ معین

طاعون

[ع.] (اِ.) مرضی عفونی و واگیردار که موش صحرایی از عوامل انتقال آن به انسان است.

فرهنگ عمید

طاعون

بیماری واگیردار و خطرناکی که با سر‌درد، لرز، تب شدید، سرگیجه، التهاب غدد لنفاوی، و تورم کبد و طحال همراه است و از طریق کک و موش به انسان منتقل می‌شود،

فرهنگ فارسی هوشیار

طاعون

بیماری واگیر که میکروب آن (باسیل یرسن) در سال ‎ 4981 بوسیله یرسن کشف شده، ابتدا حالت تهوع و لرز و سردرد شدید تولید و ورمی دردناک در کشاله ران یا زیر بغل یا گردن پیدا میشود که پس از یک هفته چرک میکند و بعد از بهبودی رد آن باقی میماند


طاعون زده

طاعون گرفته طاعونی: مرگیک ‎ آنکه مبتلی به طاعون شده، آنکه به او سرنیزه زده باشند: شتر طاعون زده.

فارسی به آلمانی

طاعون

Plagen [verb]

تعبیر خواب

طاعون

دلیل فتنه وبلا است - محمد بن سیرین

معادل ابجد

نویسنده فرانسوى طاعون

718

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری